گروه فرهنگی مشرق - "تک تیرانداز آمریکایی" بر اساس زندگی واقعی "کریس کایل" تک تیرانداز ارتش آمریکا ساخته شده که به گزارش پنتاگون طی جنگ آمریکا در عراق 165 نفر با گلوله هایی که او شلیک کرده کشته شدهاند. هر چند کایل معتقد است آمار جنایاتش بیش از 250 نفر بوده اما این اختلافِ حساب، باز هم باعث نمی شود که عنوان "مرگ بارترین تیرانداز تاریخ ایالات متحده آمریکا" به وی داده نشود. هر چند عراقیها او را "شیطان" نامیده بودند. کریس کایل پس از بازنشسته شدن از ارتش در یک تمرین تیراندازی توسط یک سرباز، که او هم در جنگ دچار مجروحیت جسمی و روحی شده بود به قتل میرسد.
کلینت ایستوود بازیگر – کارگردان هالیوودی که ساخت تک تیرانداز آمریکایی را به عهده داشته در جایی مدعی شده است که فیلمش در مذمت و نکوهش جنگ است. اما آنچه که نه تنها در زیر متن، بلکه در تمام اجزا فیلم مخاطب را خیره میکند تقدیس جنگ، آن هم از نوع آمریکایی است. فیلم یک اثر تبلیغاتی برای ارتش آمریکا و بالاتر از آن در جهت سیاست های سلطه گرانهی ایاالات متحده است. بسط عبارت " هر که با ما نیست بر ماست" در جای جای فیلم خودنمایی می کند. اما روی دیگر اثر ایستوود تحمیق و تخریب شخصیت توده های زیادی از انسان هاست. مردم عراق انسان هایی بدوی و وحشی نشان داده می شوند و حتی قهرمان آدمکش آمریکایی با صراحت و به شکل های مختلف به زبان می آورد که آن ها – نه عراقی ها بلکه هر کس که مخالف منافع آمریکاست – وحشی است.
تک تیرانداز آمریکایی با صدای اذان شروع می شود. صدایی که در تاریکی می شنویم و با روشن شدن تصویر، حرکت تانک ها و نفربرهای ارتش ایالات متحده را بر خرابه های یکی از شهرهای عراق می بینیم. صدای تانکها روی صدای اذان دیزالو می شود و به وضوح تفوق ارتش آمریکا بر صدای اذان که همان آرم و پرچم مسلمین جهان است، حس می شود.
ماشین جنگی ارتش آمریکا حرکت می کند و کریس کایل برای حفاظت از این ستون نظامی بر پشت بام یک خانه پسر بچه ای را نشانه گرفته که به تشویق مادرش می خواهد با یک نارنجک روسی به آمریکایی ها حمله کند. کایل برای زدن پسربچه اندکی تردید دارد که این تردید با یک فلاش بک به گذشته او برطرف می شود و تک تیرانداز با اطمینان ماشه سلاحش را می چکاند.
اولین سکانس فلاش بک در جنگل اتفاق می افتد. کایلِ کودک شلیک می کند و گوزنی را می کشد. پدرش او را به خاطر هدف گیری صحیح و استعدادش در تیراندازی تشویق می کند و به کایل یادآوری می کند که هرگز سلاحش را زمین نگذارد. اینجا گوزن یک حیوان وحشی یا موذی نیست که مورد هدف قرار گرفته. هدف صرفا تفریح و تمرین تیراندازی است. پس مهم، یک شلیک خوب است. در سکانس دوم این فلاش بک کریس کایل را همراه خانواده اش در یک کلیسا می بینیم. بر اساس آنچه از کشیش می شنویم انسان در مقام قضاوت کردن آدم ها نیست. و هر کس ممکن است حقیقت را از نظرگاه خودش جور دیگری ببیند. باید منتظر باشیم تا بعد از مرگ حقیقت برایمان آشکار شود. کایل کتاب عهد عتیق را از کلیسا می دزدد. عهد عتیق کتاب مقدس یهودیان است که مسیحیان هم آن را به ابتدای انجیل الحاق کرده اند. این کتاب فصل اشتراک یهودیت و مسیحیت به شمار می آید. کریس کایلِ کوچک با برداشتن عهد عتیق از کلیسا چنین نشان می دهد که به تفاسیر کشیشان از مسیحیت بی توجه است و قرائت خودش را از کتاب مقدس دارد. هر چند، بعدتر می بینیم که یکی از همرزمان کایل از این که او کتاب مقدسی همراه دارد و هرگز آن را نمیخواند متعجب است. غافل از اینکه کریس کایلِ قاتل، هم به دین و هم به خدا معتقد است. اما از این مفاهیم تعریف خودش را دارد که اتفاقا متناسب با سیاست های ایالت های متحده هم است.
اما سکانس دیگر از فلاش بک ها مربوط به میز ناهاری است که خانواده کایل گرد آن نشسته اند. در امتداد سخنان کشیش حالا پدر کایل در حال خطابه است. او به فرزندانش آموزش می دهد. که نه گرگ باشند و نه گوسفند. بلکه سگ گله باشند و از گوسفندان مظلوم و ستمدیده در برابر گرگها دفاع کنند. فراموش نمیکنیم آمریکا هم در حمله به عراق و افغانستان با شعارهایی مثل مبارزه با تروریسم یا نابودی تسلیحات کشتار جمعی سعی در فریب افکار عمومی داشت.
حالا کایل انگیزه های لازم را برای فشار دادن ماشه اسلحه اش به سمت یک پسر بچه مسلمان که در حال حمله به نظامیان آمریکایی ست دارد. کایل بارها در طول فیلم عنوان می کند که در حال دفاع از خانواده، دوستان، و کشورش است.
کیلینت ایستوود مصرانه بر ایمانِ کایل تاکید می کند. این در مقابل اصرار بر نشان دادن دین داری عراقی هاست. دین داری عراقی ها پر از خشونت، جنایت و خیانت است. اما از ابتدا تا انتهای فیلم هرگز خشونت صریحی از کایل نمی بینیم. او آدم می کشد و این آدم کشی با کمال شفقت و مهربانی صورت می گیرد. او برای قربانیانش دلسوزی می کند و حتی به پزشک معالجش می گوید برای کشتارهایش نزد خداوند پاسخ قانع کننده ای دارد. او می گوید به خاطر محافظت از دوستانش، خانواده و کشورش آدم کشته است و از این ناراحت است که چرا نتوانسته بهتر یا بیشتر از آنها محافظت کند. که این جمله واپسین یعنی از نکشتن خیلی ها ناراحت است. فرمانده کایل با صراحت به او می گوید: ترس از خدا را به این وحشی ها یاد بده. یا در تصویری که عراقی از کریس کایل کشیده اند شمایل یک صلیب هم دیده می شود و اتفاقا خود کایل هم از صلیبش حرف می زند. که این اشاره به امتداد جنگ های صلیبی دارد که حالا در عراق به راه افتاده است.
کایل همیشه منتظر است تا دشمن حرکتی را علیه او انجام دهد بعد ماشه اش را بچکاند. گویی این وظیفهایست که برای دفاع از خدا، وطن و خانواده اش دارد. خدا – وطن – خانواده شعاری است که چندین بار از زبان این ماشین آدم کشی می شنویم. اما مسلمانان عراقی اعم از آنها که در این فیلم تروریست نشان داده میشوند یا مردم عادی، سراسر آکنده از خشونت و فریب هستند. فیلم تلاش می کند نسخه دینداری مطلوب سیاستمداران جنگ طلب آمریکا را در مقابل دین عراقی ها که به شدت خشن و غیر قابل اعتماد نشان داده میشود قرار دهد. در جای دیگری از فیلم صدای اذان را روی تصویری از لاشه خواری سگ ها در یک ویرانه میشنویم و این میکس اذان و تصویر به اسنایپر عراقی ختم می شود که اولین آمریکایی را در فیلم می کشد.
سربازان آمریکایی برای به دام انداختن ابومصعب زرقاوی شروع به جستجوی خانه به خانه می کنند. در این بین، وارد خانه ای می شوند که ساکنان آن شامل یک مرد همسر و فرزندانش، هنوز شهر را ترک نکرده اند. در این سکانس سربازان، مرد صاحبخانه را بازجویی می کنند. آنچه به دست می آید یک مرد متشرع ترسو و خائن است. اما سربازان آمریکایی حاضر می شوند در ازاء پرداخت پول به او، اطلاعات مربوط به یکی از نیروهای شاخص زرقاوی را بگیرند. اما در صحنه های بعدی می بینیم افراد زرقاوی به ساکنین این خانه حمله و به وحشیانه ترین شکل ممکن آن ها را قتل عام می کنند. در این دو سکانس نوع رفتار سربازان آمریکایی با مردم عراق و شکل برخورد تروریست ها با عراقی ها به رخ مخاطب کشیده می شود. به این طریق تلاش می شود حضور یک کشور اشغالگر بیگانه به بهانه مبارزه با تروریسم در عراق یا هر جای دیگر توجیه شود. رفتار آمریکایی ها متناسب با نظامی گری آنها تند، اما قانونمند نشان داده می شود. در حالیکه مسلمانان حتی به هم مسلکان و همشهریان خودشان هم رحم نمی کنند.
تاثیری که به صورت ناخودآگاه از دیدن جنگجویان عراقی به ذهن مخاطب می رسد، تصویری شبیه زامبی هاست. در پایان سکانسی که اسنایپر عراقی کشته می شود هجوم عراقیها به ساختمان محل استقرار سربازان آمریکایی کاملا شبیه به هجوم زامبی ها طراحی شده است. این را بگذارید کنار تصویری از انباری یک رستوران، که سربازان آمریکایی در جستجوی عراقی ها وارد آن می شود و اجساد مثله شده و سرهای بریده را می بینند. ضمن این که قبل تر به بیننده گفته شده است که مسلمانان در شب یک عید مذهبی جشن گرفتهاند.
آنچه در فیلم می بینم صرفا بیوگرافی دراماتیک از شخصیت یک سرباز آمریکایی نیست. کریس کایل چنان در فیلم بسط داده شده است که او را می توان نمادی از ایالات متحده آمریکا دانست. یعنی آنچه او انجام می دهد عینیت یافته ی سیاست سردامداران آمریکاست.
آمریکا در سینما با نوع سینمای وسترن شناخته شد. خوب، بد، زشتِ آمریکا با گاوچران ها در ذهن مردم دنیا تصویر شده است. کابوی ها برای خودشان اصالتی دست و پا کرده و شده بودند نمادی از مردم آمریکا. مردان قدرتمندی که بر مخاطرات طبیعت، سرکشی حیوانات و یاغیان هفت تیرکش غلبه می کردند. حالا قهرمان قصهی ایستوود هم یک کابوی مدرن است. کابویی که پس از شکار و اسب سواری و گاوچرانی و سفرهای شهر به شهر، وارد مرحله ای بالاتر می شود و آن هم ورود به ارتش است. اینجا تاریخ شکل گیری ارتش آمریکا را میتوان دید. یک تگزاسی وطن پرست با "اعصاب خورد" که می خواهد با تروریست ها بجنگد. این سرباز آمریکایی هنگام مناظره با یک زن وقتی در بار نشسته اند و آبجو می خورند می گوید؛ جانش را برای کشورش می دهد چون امریکا بهترین کشور دنیاست و باید از آن محافظت شود و اتفاقا همین حرف باعث می شود زن دلدادهی او شود.
کریس کایل - بخوانید ایالات متحده آمریکا – وقتی هم که به مرخصی می آید، در کنار خانواده اش باز نگران عراق است. می گوید آنجا جنگ است .هر روز عده ای کشته می شوند ولی مردم در اینجا بی خیالند . او،- آمریکا- نسبت به جنگی که برافروخته و آتشی که به راه انداخته احساس مسئولیت می کند. حتما فراموش نمیکنیم که در جنگ عراق آمریکا کشور متجاوز بود.
هالیوود وقتی فیلمی می سازد که قصه ای مربوط به 10 سال پیش را روایت می کند، باز از اوضاع امروز غافل نیست. مصطفی تک تیراندازی که در عراق سربازان آمریکایی را مورد هدف قرار می دهد به عنوان یک تیرانداز سوریه ای شناخته می شود که در مسابقات جهانی جایزه اول را گرفته است. جالب این که در عکسی که از او هنگامی که مدالش را می گیرد نشان داده می شود در مقام دوم مسابقات تیراندازی مردی ایستاده است که پرچم کشورمان ایران را به شانه انداخته است. عراق، سوریه و ایران که در یک تصویر کنار هم قرار گرفته اند شعار ساختگی جرج بوش با عنوان محور شرارت یا مدل امروزی که از آن با عنوان هلال شیعی یاد می کنند به ذهن مخاطب متبادر می کند. این که از ابتدای فیلم بر تروریست بودن مصطفی تاکید شده است و سرانجام او در کنار پرچم ایران دیده می شود طبعا با شیوه این همان سعی در اقناع ذهن مخاطب دارد که ایران جزء همین تروریست هاست.
هالیوود در "تک تیرانداز آمریکایی" تمام توانش را علیه اسلام ستیزی و مسلمان گریزی و از طرف دیگر برای قهرمان سازی آمریکایی به کار برده. در طول فیلم چنان تمرکزی روی پرداخت شخصیت کریس کایلِ آدمکش شده است که در سکانس های اختتامیه وقتی مراسم تشییع جنازه او نشان داده می شود مخاطبِ نه آمریکایی، بلکه حتی ایرانیِ فیلم، ناخودآگاه متاثر می شود و اشک در چشم هایش حلقه می زند. فیلم تمام تلاشش را کرده تا حضور ارتش آمریکا را در کشورهایی که فرسنگ ها با آن فاصله دارند توجیه کند. تمام تلاشش را کرده تا دشمنان آمریکا را جماعتی تروریست وحشی نشان دهد. تمام تلاشش را کرده تا اسلام را دین خشن و مسلمانان را لایق کشته شدن تصویر کند.
کلینت ایستوود بازیگر – کارگردان هالیوودی که ساخت تک تیرانداز آمریکایی را به عهده داشته در جایی مدعی شده است که فیلمش در مذمت و نکوهش جنگ است. اما آنچه که نه تنها در زیر متن، بلکه در تمام اجزا فیلم مخاطب را خیره میکند تقدیس جنگ، آن هم از نوع آمریکایی است. فیلم یک اثر تبلیغاتی برای ارتش آمریکا و بالاتر از آن در جهت سیاست های سلطه گرانهی ایاالات متحده است. بسط عبارت " هر که با ما نیست بر ماست" در جای جای فیلم خودنمایی می کند. اما روی دیگر اثر ایستوود تحمیق و تخریب شخصیت توده های زیادی از انسان هاست. مردم عراق انسان هایی بدوی و وحشی نشان داده می شوند و حتی قهرمان آدمکش آمریکایی با صراحت و به شکل های مختلف به زبان می آورد که آن ها – نه عراقی ها بلکه هر کس که مخالف منافع آمریکاست – وحشی است.
تک تیرانداز آمریکایی با صدای اذان شروع می شود. صدایی که در تاریکی می شنویم و با روشن شدن تصویر، حرکت تانک ها و نفربرهای ارتش ایالات متحده را بر خرابه های یکی از شهرهای عراق می بینیم. صدای تانکها روی صدای اذان دیزالو می شود و به وضوح تفوق ارتش آمریکا بر صدای اذان که همان آرم و پرچم مسلمین جهان است، حس می شود.
ماشین جنگی ارتش آمریکا حرکت می کند و کریس کایل برای حفاظت از این ستون نظامی بر پشت بام یک خانه پسر بچه ای را نشانه گرفته که به تشویق مادرش می خواهد با یک نارنجک روسی به آمریکایی ها حمله کند. کایل برای زدن پسربچه اندکی تردید دارد که این تردید با یک فلاش بک به گذشته او برطرف می شود و تک تیرانداز با اطمینان ماشه سلاحش را می چکاند.
اولین سکانس فلاش بک در جنگل اتفاق می افتد. کایلِ کودک شلیک می کند و گوزنی را می کشد. پدرش او را به خاطر هدف گیری صحیح و استعدادش در تیراندازی تشویق می کند و به کایل یادآوری می کند که هرگز سلاحش را زمین نگذارد. اینجا گوزن یک حیوان وحشی یا موذی نیست که مورد هدف قرار گرفته. هدف صرفا تفریح و تمرین تیراندازی است. پس مهم، یک شلیک خوب است. در سکانس دوم این فلاش بک کریس کایل را همراه خانواده اش در یک کلیسا می بینیم. بر اساس آنچه از کشیش می شنویم انسان در مقام قضاوت کردن آدم ها نیست. و هر کس ممکن است حقیقت را از نظرگاه خودش جور دیگری ببیند. باید منتظر باشیم تا بعد از مرگ حقیقت برایمان آشکار شود. کایل کتاب عهد عتیق را از کلیسا می دزدد. عهد عتیق کتاب مقدس یهودیان است که مسیحیان هم آن را به ابتدای انجیل الحاق کرده اند. این کتاب فصل اشتراک یهودیت و مسیحیت به شمار می آید. کریس کایلِ کوچک با برداشتن عهد عتیق از کلیسا چنین نشان می دهد که به تفاسیر کشیشان از مسیحیت بی توجه است و قرائت خودش را از کتاب مقدس دارد. هر چند، بعدتر می بینیم که یکی از همرزمان کایل از این که او کتاب مقدسی همراه دارد و هرگز آن را نمیخواند متعجب است. غافل از اینکه کریس کایلِ قاتل، هم به دین و هم به خدا معتقد است. اما از این مفاهیم تعریف خودش را دارد که اتفاقا متناسب با سیاست های ایالت های متحده هم است.
اما سکانس دیگر از فلاش بک ها مربوط به میز ناهاری است که خانواده کایل گرد آن نشسته اند. در امتداد سخنان کشیش حالا پدر کایل در حال خطابه است. او به فرزندانش آموزش می دهد. که نه گرگ باشند و نه گوسفند. بلکه سگ گله باشند و از گوسفندان مظلوم و ستمدیده در برابر گرگها دفاع کنند. فراموش نمیکنیم آمریکا هم در حمله به عراق و افغانستان با شعارهایی مثل مبارزه با تروریسم یا نابودی تسلیحات کشتار جمعی سعی در فریب افکار عمومی داشت.
حالا کایل انگیزه های لازم را برای فشار دادن ماشه اسلحه اش به سمت یک پسر بچه مسلمان که در حال حمله به نظامیان آمریکایی ست دارد. کایل بارها در طول فیلم عنوان می کند که در حال دفاع از خانواده، دوستان، و کشورش است.
کیلینت ایستوود مصرانه بر ایمانِ کایل تاکید می کند. این در مقابل اصرار بر نشان دادن دین داری عراقی هاست. دین داری عراقی ها پر از خشونت، جنایت و خیانت است. اما از ابتدا تا انتهای فیلم هرگز خشونت صریحی از کایل نمی بینیم. او آدم می کشد و این آدم کشی با کمال شفقت و مهربانی صورت می گیرد. او برای قربانیانش دلسوزی می کند و حتی به پزشک معالجش می گوید برای کشتارهایش نزد خداوند پاسخ قانع کننده ای دارد. او می گوید به خاطر محافظت از دوستانش، خانواده و کشورش آدم کشته است و از این ناراحت است که چرا نتوانسته بهتر یا بیشتر از آنها محافظت کند. که این جمله واپسین یعنی از نکشتن خیلی ها ناراحت است. فرمانده کایل با صراحت به او می گوید: ترس از خدا را به این وحشی ها یاد بده. یا در تصویری که عراقی از کریس کایل کشیده اند شمایل یک صلیب هم دیده می شود و اتفاقا خود کایل هم از صلیبش حرف می زند. که این اشاره به امتداد جنگ های صلیبی دارد که حالا در عراق به راه افتاده است.
کایل همیشه منتظر است تا دشمن حرکتی را علیه او انجام دهد بعد ماشه اش را بچکاند. گویی این وظیفهایست که برای دفاع از خدا، وطن و خانواده اش دارد. خدا – وطن – خانواده شعاری است که چندین بار از زبان این ماشین آدم کشی می شنویم. اما مسلمانان عراقی اعم از آنها که در این فیلم تروریست نشان داده میشوند یا مردم عادی، سراسر آکنده از خشونت و فریب هستند. فیلم تلاش می کند نسخه دینداری مطلوب سیاستمداران جنگ طلب آمریکا را در مقابل دین عراقی ها که به شدت خشن و غیر قابل اعتماد نشان داده میشود قرار دهد. در جای دیگری از فیلم صدای اذان را روی تصویری از لاشه خواری سگ ها در یک ویرانه میشنویم و این میکس اذان و تصویر به اسنایپر عراقی ختم می شود که اولین آمریکایی را در فیلم می کشد.
سربازان آمریکایی برای به دام انداختن ابومصعب زرقاوی شروع به جستجوی خانه به خانه می کنند. در این بین، وارد خانه ای می شوند که ساکنان آن شامل یک مرد همسر و فرزندانش، هنوز شهر را ترک نکرده اند. در این سکانس سربازان، مرد صاحبخانه را بازجویی می کنند. آنچه به دست می آید یک مرد متشرع ترسو و خائن است. اما سربازان آمریکایی حاضر می شوند در ازاء پرداخت پول به او، اطلاعات مربوط به یکی از نیروهای شاخص زرقاوی را بگیرند. اما در صحنه های بعدی می بینیم افراد زرقاوی به ساکنین این خانه حمله و به وحشیانه ترین شکل ممکن آن ها را قتل عام می کنند. در این دو سکانس نوع رفتار سربازان آمریکایی با مردم عراق و شکل برخورد تروریست ها با عراقی ها به رخ مخاطب کشیده می شود. به این طریق تلاش می شود حضور یک کشور اشغالگر بیگانه به بهانه مبارزه با تروریسم در عراق یا هر جای دیگر توجیه شود. رفتار آمریکایی ها متناسب با نظامی گری آنها تند، اما قانونمند نشان داده می شود. در حالیکه مسلمانان حتی به هم مسلکان و همشهریان خودشان هم رحم نمی کنند.
تاثیری که به صورت ناخودآگاه از دیدن جنگجویان عراقی به ذهن مخاطب می رسد، تصویری شبیه زامبی هاست. در پایان سکانسی که اسنایپر عراقی کشته می شود هجوم عراقیها به ساختمان محل استقرار سربازان آمریکایی کاملا شبیه به هجوم زامبی ها طراحی شده است. این را بگذارید کنار تصویری از انباری یک رستوران، که سربازان آمریکایی در جستجوی عراقی ها وارد آن می شود و اجساد مثله شده و سرهای بریده را می بینند. ضمن این که قبل تر به بیننده گفته شده است که مسلمانان در شب یک عید مذهبی جشن گرفتهاند.
آنچه در فیلم می بینم صرفا بیوگرافی دراماتیک از شخصیت یک سرباز آمریکایی نیست. کریس کایل چنان در فیلم بسط داده شده است که او را می توان نمادی از ایالات متحده آمریکا دانست. یعنی آنچه او انجام می دهد عینیت یافته ی سیاست سردامداران آمریکاست.
آمریکا در سینما با نوع سینمای وسترن شناخته شد. خوب، بد، زشتِ آمریکا با گاوچران ها در ذهن مردم دنیا تصویر شده است. کابوی ها برای خودشان اصالتی دست و پا کرده و شده بودند نمادی از مردم آمریکا. مردان قدرتمندی که بر مخاطرات طبیعت، سرکشی حیوانات و یاغیان هفت تیرکش غلبه می کردند. حالا قهرمان قصهی ایستوود هم یک کابوی مدرن است. کابویی که پس از شکار و اسب سواری و گاوچرانی و سفرهای شهر به شهر، وارد مرحله ای بالاتر می شود و آن هم ورود به ارتش است. اینجا تاریخ شکل گیری ارتش آمریکا را میتوان دید. یک تگزاسی وطن پرست با "اعصاب خورد" که می خواهد با تروریست ها بجنگد. این سرباز آمریکایی هنگام مناظره با یک زن وقتی در بار نشسته اند و آبجو می خورند می گوید؛ جانش را برای کشورش می دهد چون امریکا بهترین کشور دنیاست و باید از آن محافظت شود و اتفاقا همین حرف باعث می شود زن دلدادهی او شود.
کریس کایل - بخوانید ایالات متحده آمریکا – وقتی هم که به مرخصی می آید، در کنار خانواده اش باز نگران عراق است. می گوید آنجا جنگ است .هر روز عده ای کشته می شوند ولی مردم در اینجا بی خیالند . او،- آمریکا- نسبت به جنگی که برافروخته و آتشی که به راه انداخته احساس مسئولیت می کند. حتما فراموش نمیکنیم که در جنگ عراق آمریکا کشور متجاوز بود.
هالیوود وقتی فیلمی می سازد که قصه ای مربوط به 10 سال پیش را روایت می کند، باز از اوضاع امروز غافل نیست. مصطفی تک تیراندازی که در عراق سربازان آمریکایی را مورد هدف قرار می دهد به عنوان یک تیرانداز سوریه ای شناخته می شود که در مسابقات جهانی جایزه اول را گرفته است. جالب این که در عکسی که از او هنگامی که مدالش را می گیرد نشان داده می شود در مقام دوم مسابقات تیراندازی مردی ایستاده است که پرچم کشورمان ایران را به شانه انداخته است. عراق، سوریه و ایران که در یک تصویر کنار هم قرار گرفته اند شعار ساختگی جرج بوش با عنوان محور شرارت یا مدل امروزی که از آن با عنوان هلال شیعی یاد می کنند به ذهن مخاطب متبادر می کند. این که از ابتدای فیلم بر تروریست بودن مصطفی تاکید شده است و سرانجام او در کنار پرچم ایران دیده می شود طبعا با شیوه این همان سعی در اقناع ذهن مخاطب دارد که ایران جزء همین تروریست هاست.
هالیوود در "تک تیرانداز آمریکایی" تمام توانش را علیه اسلام ستیزی و مسلمان گریزی و از طرف دیگر برای قهرمان سازی آمریکایی به کار برده. در طول فیلم چنان تمرکزی روی پرداخت شخصیت کریس کایلِ آدمکش شده است که در سکانس های اختتامیه وقتی مراسم تشییع جنازه او نشان داده می شود مخاطبِ نه آمریکایی، بلکه حتی ایرانیِ فیلم، ناخودآگاه متاثر می شود و اشک در چشم هایش حلقه می زند. فیلم تمام تلاشش را کرده تا حضور ارتش آمریکا را در کشورهایی که فرسنگ ها با آن فاصله دارند توجیه کند. تمام تلاشش را کرده تا دشمنان آمریکا را جماعتی تروریست وحشی نشان دهد. تمام تلاشش را کرده تا اسلام را دین خشن و مسلمانان را لایق کشته شدن تصویر کند.
علیرضا آلیمین